یخ در بهشت
یخ در بهشت

براش سخت بودیه غریبه ی نه چندان آشنا وارد خانوادشون بشه اما کاریش نمیشد کردرفت وآمدها روزبه روز زیادترمیشد.

خوش اخلاق و مهربون,قیافه بامزه ای داشت وقتی میخندید لوپاش گود میوفتاد چندوقتی بود نگاه سنگینشو روخودش حس میکردهروقت نگاهاشون به هم تلاقی میکرد چشماش برق میزد دست وپاشو گم میکرد نمیتونست حرفشو کامل کنه دخترک فکر میکرد پسرعموش ازحجب و حیا اینطوریه ولی وقتی فهمید که خیلی دیر شده بود حالا اون رفته بودو قسم خورده بود هیچ وقت برنمیگرده........................

وقتی خودش اسیرشده بود اسیریه نگاه که همیشه مراقبش بود اسیریه نفرکه دلش از غرور یه معشوقش شکسته بودو ازتمام دنیا به یه خاطره اکتفا کرده بودو برای خوشبختی همون یه نفر قلبشوزیر پا گذاشت و رفت

وقتی رفت فهمید یه چیزی تودلش خالی شد تازه میفهمید هرروز انتظار عشقشو میکشید ولی به خاطرغرورش برای همیشه ازدستش داده بود

 

                                                    «ازخودم لطفا نظربذارین بگین خوب بودیانه»


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








نوشته شدهجمعه 22 مهر 1390برچسب:, توسط فرشته
.: Weblog Themes By www.NazTarin.com :.